شبها عاشقونه
سلام گلهای زندگیم. دیشب باز م یاد شبهای نوزادیتون کردم عزیزای دلم. نفسای مامان. دیشب بابا کار داشتن شما هم ما را تا دیروقت همراهی کردین و تا ساعت 1 اردلان و ارسلان بیدار بودن که ارسلان خودش دراز کشید و خوابید و اردلان هم حین خوردن شیر مادر. اما ارشیا.. ارشیا ... اولا که یک درجه تب داشت اما ارسلان دیروز دیگه تبش قطع شد. به ارشیا استامینوفن و بروفن دادم اما فایده ای نداشت چون خیلی شیطنت می کرد منم حساسیت به خرج ندادن گفتم شاید به خاطر دویدنهای زیادش باشه . ارشیای مامان خیلی بلا شده بودی ها ... دیشب تا تونستی آتیش سوزوندی. از برداشتن پوشک ارسلان فرار کردن دور اتاق گرفته تا بدو بدو رفتین پیش بابا و آمدن پیش من که اردلان را داشتم م...